نظرای داستان




شعر های احساسی و زیبا و جملات عارفانه

                                                              سلام

 

                                              بچه ها قسمت چهارم داستانم اماده هست

ولی نمیزارمش....

میدونین.چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون نظرای داستانم اصلابه 10 تا هم نرسیده

سعی کنید بکنیدش 30 تا تا قسمت بعدو بزارم

...........

بچه ها لطفا زود تر نظرای داستانو کاملا کنید

تا منم داستانو بزارممممم

ممنون دوکسای گلم


موضوع : <-TagName->
شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, 20:33 |- رویای خیس -|

 سلامتی اونی که میدونی هیچ وقت نمی تونی بهش زنگ بزنی ولی دلت نمیاد شمارشو از گوشیت پاک کنی

گاهی اونقد دلتنگ میشی که فقط میخای ببینیش.... حتی با یکی دیگه....

دمش گرم...باران را می گویم...

  به شانه ام زد وگفت: خسته شدی....

امروز را تو استراحت کن من به جایت می بارم....

 



موضوع : <-TagName->
جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, 20:26 |- رویای خیس -|

 من خوشبخت ترین شاعر روی زمینم

وقتی تو شعر هایم را چنان با دقت می خوانی و

دست نوشته هایم را با احترام ورق می زنی ،که انگار

نسخ خطی چندین هزار ساله اند

با اینکه می دانم از شعر و شاعری چیزی سر در نمی آوری

اما چون شعر های من اند ،دوستشان داری..

======================

روزی هزار بار باید

برای دوستانم توضیح بدهم ،که در دنیای بیرون از شعر هایم

پای هیچ عشقی وسط نیست

باور که نمی کنند

جان تو را قسم می خورم..!

================

دست هایم می لرزند

وانمود که می کنم دوستت ندارم..

تو می فهمی!

==================

فراموشکار شده ای

یادت می رود گاهی

من،همان بانوی شعر هایت هستم

با همان موهای بلند و دست های سپید

نگاه کن...!

 


 

 

موضوع : <-TagName->
جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, 20:19 |- رویای خیس -|

 

وایییییی خدااااا بچه ها این اردلانه...چقدر خوشمل بود و هست

ایشون هم امیر جان هستن....هههخخ

وایی خدا جون ارمین رو نیگاه

..............................................................

نظر یادتون نره


موضوع : <-TagName->
جمعه 30 فروردين 1392برچسب:, 14:55 |- رویای خیس -|

                                                                   سلام

حالتون چطوره؟؟؟

خوبین؟

خوب اینم از قسمت سوم داستانم

این دفعه دیگه راست راست میگم

نظرای این قسمت باید بالای 30 تا بشه تا قسمت بعدیو اپ کنم

تازه این قسمت زیاد هم هست

پس منتظر نظرای خوشملتون هستم

-----------------------------------------------------------------------------------

 

وقتی کل ماجرا رو برای فاطمه تعریف کردم فاطی گفت:ببین یاسمن جان این جور کارا درست نیس اصلا سعی کن فراموشش کنی تو داری با این افکارت زندگیتو خراب میکنی تو شب و روزت شده اردلان.این جوری که نمیشه عزیز من...

 

من با اخم گفتم:یعنی چی این چه حرفیه که میزنی؟؟من اون رو خیلی دوست دارم

فاطی:خوب دوستش داری که دوستش داری سعی کن فراموشش کنی به قول سنایی که میگه:این است نصیحت سنایی     عاشق مشوید اگر توانید

من:ولی من اصلا نمیتونم فراموشش کنم

فاطی:ببین عزیزم تمام سعی خودتو بکن منم یه موقعی یه نفر رو خیلی دوس داشتم اما حالا تموم سعی خودم رو کردم که فراموشش کنم و شد الان من واقعا احساس راحتی میکنم...

من با خودم گفتم:اره جون خودت هر دقیقه اهنگ های عاشقانه گوش میکنی...

فاطی:چی؟چیزی گفتی؟

من:نه.چیزی نگفتم

فاطی:من یکی تو رو خووووووووووووووووووووووبببببببببببببببببببببب میشناسم تو ادم بشو نیستی که نیستی...

من:ای بابا باشه حالا سعی خودمو میکنم...

فاطی:سعی کن

من:میکنم

فاطی:بکن دیگه

من:ای بابا چه سریشی هستی هاااااااا

فاطی:باشه دیگه به من مربوط نیس من فقط واسه خودت میگم عزیزم

من:خیلی خوب دیگه مزاحمت نمیشم.خداحافظ

فاطی:نه عزیزم تو همیشه مزاحمی برو برو دیگه نیای راجب این پسره حرف بزنی ها

من:هووووووووووووووراجب به عشق من درست صحبت کن

فاطی{با شوخی}:وای وای مامانم اینا

من:بای

فاطی:بای بای

از خونشون اومدم بیرون داشتم با خودم فکر میکردم که بد نمیگه ها من که خودم میدونم هیچ وقت به اقای هوشمند نمیرسم اخه چرا اینقدر خودم رو اذیت میکنم؟اره درسته فکر میکنم بهترین راه همینه باید خودمو به کار های دیگه سرگرم کنم این جوری خیلی بهتره

رسیدم به خونه کلید در رو چرخوندم یه دوری توی حیاط زدم وااایییییییی چه بوی بارونی میامد حالا که بارون قطع شده بود بوی خوشش از روی خاک های نمناک بلند میشد خیلی زیبا بودن گلهای توی باغچمون گل های رز خوشکل که روش قطره های بارون گلوله ای شده بودن خیلی زیبا بودن رفتم در حال رو باز کردم وارد شدم کسی نبود خونه رفتم توی اشپزخونه که یه چیزی بریزم توی این شکمم خیلی گرسنه بودم وای غذای مورد علاقه من لازانیا مامانم لازانیا رو روی گاز گذاشته بود واسه شام تقریبا تا یک ساعت دیگه حاضر میشد رفتم توی اتاقم و لباسم رو عوض کردم و مشغول تماشای تلوزیون شدم که یکدفعه خوابم برد...

چشمامو که باز کردم دیدم وسط یه دشت پر از گلهای لاله واژگون خوابیدم وای چه قدر زیبا بودن من همیشه عاشق گلهای لاله بودم از جایم بلند شدم که یکدفعه دیدم یکی داره از دور با یه دسته گل لاله میاد طرف من وای نه اون اردلان بود چقدر زیبا  بود با اون چشمای سبزش داشت طرفم میومد بعد با لبخند خیلی زیبایی بهم سلام کرد ولی من جوابشو ندادم نمیدونم چرا ؟انگار نمیتونستم جواب بدم اون منو بغل کرد بعد توی گوشم یه چیزی اروم گفت من نفهمیدم چی گفت اما یک دفعه لب هاشو گذاشت روی لب هام گذاست من هیچ کاری از دستم بر نمیومد انگار از خدا خواسته بودم که یک دفعه یکی دیگه هم داشت از اون دور میومد نزدیک تر شد قیافش برام واضح بود وای نه اون پسر داییم بود که من ازش متنفر بودم هر چی که اون به من نزدیک تر میشد اردلان ازم دور تر و دورتر میشد که یه دفعه پسر داییم با اون صدای زشتش بهم گفت تو خوابی بیدار شو بیدار شو بیدار شووووووووووووو

اما مثل این که اون پسر داییم نبود مامانم بود که بالای سرم ایستاده بودو همش میگفت بلند شووووو بلند شووووو

من:ها ؟؟؟ها؟؟چیه ؟چی شده؟زلزله اومده؟طوفان؟سیل؟سونامی؟بگو من طاقتشو دارم...

مامانم:چی میگی برای خودت میگم بلند شو مدرست دیر شد

من:اهان...حالا اندرستند شدم

مامانم:بدو بدو سریع پاشو

من:باشه باشه الان می پاشم

مامانم:بپاش دیگه

مامانم رفت بیرون که یه دفعه خوابم یادم اومد وای چرا این جوری اون  تیکه ای  اردلان بود خیلی قشنگ بود همین که شایان اومد خوابم ترسناک شد...خیلی ترسناک...

اروم اروم اماده شدم و تا مدرسه پیاده رفتم تا رسیدم لیان پرید جلوی من و گفت:

یاسی یاسی نمیدونی چی شده؟

من:چی شده؟

لیان:یه چیز خیلی باحال....

من:خوب بگو دیگه که چی شده...

لیان:نمیگم باید حدس بزنی

من:در مورد اردلان هست؟

لیان:انگار که هر خبر جالبی هست راجب به اونه نه برادر من یه خورده بیشتر به این مخ پوکت فشار بیار...

من:ای بابا بگو جون به لبم کردی...

لیان:پس بیخیال نمیگم..

من:نه نه منو خیلی کنجکاوم کردی بگو دیگه تو رو خدا..

لیان :خیلی خوب میگم فقط یه شرطی داره...

من:چه شرطی؟

لیان:اول منو به بستنی دعوت بکن بعد...

من:خیلی خوب باشه

رفتم و توی صف بوفه مدرسه ایستادم بالاخره بعد از ۱۰ دقیقه رسید به منو بستنی رو گرفتم...

من:بیا این هم بستنی

لیان:خوووب اماده ای؟

من:اره اره بگو

لیان:دیروز داشتیم با ماشینمون از در خونه میومدیم بیرون یه خورده که از در حیاط بیرون اومدیم...بگو خوب

من:خوب

لیان:یه مورچه رو زیر کردیم...هههههههه

من:خوب بقیش

لیان:بقیه نداره همین بود...

من:لییییییییییییییییییااااااااااااااانننننننننننننننننن

لیان:ها؟

من:لیاننننننن

لیان: چیه؟

من:من تو رو میکشنم...

که یه دفعه لیان زد زیر خنده و فرار کرد من بدو اون بدو تا این که دیگه خسته شدم و رفتم توی کلاس شیما اومد پیشم و گفت:یاسمن.منو وزهرا و شیوا و مینا امشب میخواییم بریم پارک تو هم میای؟

منم با خودم فکر کردم و گفتم:فکر کنم اگه برم روحیم بهتر میشه

من:شیما منم میام

شیما:پس خیلی خوب شد همه باهم خوش میگذره فقط یاسی بهت بگم که شیوا و مینا با دوس پسراشون میان منم همین طور تو که نداری؟درسته؟

من:اره بابا من دوست پسرم کجا بود؟اصلا از این جور کارا خوشم نمیاد...

شیما:خیلی خوب پس بهتره تو بری با زهرا بگردی چون زهرا هم پاکه..

من:خوب معلومه که زهرا پاکه من خودم میشناسمش دوستمه

شیما:خیلی خوب پس امشب میبینمت..

من:سی یو 

زنگ اخر مدرسه خورد

سریع خودمو به خونه رسوندم

وارد خونمون شدم...مامانم توی اشپزخونه بود

من:سلام مامان

مامانم:سلام عزیزم.خوبی؟

من:ممنون .اره خوبم

مامانم:یاسی پس فردا شب مهمونی هستیم

من:خونه کی؟

مامانم:خونه خالت.به مناسبت برگشتن پسر خالت

من:ا جدی؟؟؟راست میگی؟من تا حالا اردلانو ندیدم.خوشحال میشم پسر خالمو واسه اولین بار ببینم

مامانم:خیلی خوب..منم بچگی هاش دیدمش.حالا فردا از امریکا برمیگرده میبینیش

من:راستی مامان من امشب با بچه ها میخوامد برم بیرون

مامانم:با کیا؟

من:با شیوا و شیما و زهرا و ...

مامانم:اهان .خوب باشه.برو فقط زود برگرد

من:باشه

رفتم توی اتاقم لباسم و عوض  کردم ...

ولی واقعا خدایی خیلی دلم میخواست واسه یه بارم که شده پسر خالمو ببینم...

شاید شما الان خندتون بگیره ..مگه میشه کسی تا حالا پسر خالشو ندیده باشه

ولی برای من که شدههه

ماجرا از این قرار هست که...خوب راستش خاله من توی سن پایینی با شوهر خالم ازدواج کرد.بدون اجازه بابابزرگم

بابابزرگم وقتی فهمید خالمو از ارث محروم کرد و اصلا اجازه نمیداد که ما بتونیم هم دیگه رو ببینیم

خالم تا هفت سال پیش امریکا بود تا این که شوهر خالم مرد

اونم با ارسلان {پسرخالم که همسن خودمه}و روشا{دخترخالم که اونم همسن منه}یعنی دوقلو بودن ..با این دوتا

ایران پسر بزگش اردلان رو با خودش نیورده بود و ما هم تا الان اردلان رو ندیدیممم

داشتم میگفتم که هفت سال پیش شوهر خالم مرد و خالم اومد ایران یه یه سالی منو و مامانم به دور از چشم

بابابزرگم خالمو میدیم...

تا این که شش سال پیش بابابزرگم مرد و از اون موقع تا حالا ما همش یا خونه خالم هستیم یا اونا خونه ما

خلاصه رابطه ها خیلی صمیمی شده

اهان راستی توی این مدت یه اتفاق تلخ افتاد

6سال پیش دخترخالم روشا گم شد و تا الان هم پیدا نشده

خالم خیلی افسردگی گرفته و ناراحته.اما تا الان خبری از روشا نشدهه

خدا کنه زود تر پیدا بشهه...یعنی یه جورایی من تاحالا روشا رو هم ندیدم

چون 6سال پیش توی فرودگاه گم شد و دیگه نیومد

............

ساعت 3 بعد از ظهر شد

رفتم سراغ لپ تابم و یه خورده نت گردی کردم

ساعت 6 باید میرفتم ا اون موقع توی اینترنت بودم

بعد لباسم رو پوشیدم و رفتم سر کوچه پیش بچه ها

که در کمال ناباوری....یکی رو دیدمممم..

نزدیک بود غشش کنم..........

 

 

پایان قسمت سوم

 

نظر یادتون نره.بالای 30 تا باید بشه

 

                                              ممنون


موضوع : <-TagName->
ادامه مطلب
جمعه 30 فروردين 1392برچسب:قسمت سوم داستان رویای بیداری, 13:9 |- رویای خیس -|

 نایت اسکین

نایت اسکین4

نایت اسکین

نایت اسکین

نایت اسکین


موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, 11:49 |- رویای خیس -|

 

چرا؟

چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم

چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟

چرا؟

چرا احساس و عشقمو لح میکنی و میزاری میری؟

مگه چه گناهی کرده بودم؟

دیگه خسته شدم

خسته شدم از گریه

خسته شدم از انتظار

از امید واهی از عشق از زندگی از نفسای بیهوده کشیدن بی تو

کاش مردن دست خود آدما بود

کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم

دیگه نمیتونم

نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم

به مردن به اینکه نباشمو راحت شم

یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه

خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!!

پس بهتره نباشم

حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن

بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره

یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم

ولی خداهم از دست من خسته شده

خداهم دیگه منو دوست نداره

پس بهتره دیگه نباشم........

 

اخه بدون تو من میمیرمممم

کاش بودی و کنارم لحظه هارو با هم میشموردیم....کاش...


موضوع : <-TagName->
چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, 10:12 |- رویای خیس -|

 آن روز که رفتم به خواب

یک نفر کرد دلم را صدا

که چرا اینگونه زرد و پریشان شده ای

پس چرا هوای دلت ابری شده است

بر چه می باری ای دل آشفته

تو فقط در خوابی

چشم دلت را باز کن و ببین

که دگر رنگ شده است این دنیا

من نمی دانم که هنوزم خوابم

یا که بیدارم و خود را زده ام به خواب


موضوع : <-TagName->
سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, 8:46 |- رویای خیس -|

 قفل ستانت را به دستم


موضوع : <-TagName->
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, 20:52 |- رویای خیس -|

 عشق

دختره به پسره گفت:

خوشکل هستم؟

پسره: نه.

دختره: دوستم داری؟

پسره: نه.

دختره: اگه بمیرم برام گریه میکنی؟

پسره : نه.

دختره اشک تو چشاش جمع شد.

پسره گفت:

تو خوشکل نیستی٬ زیباترینی.

دوستت ندارم٬عاشقتم.

 اگه بمیری٬گریه نمیکنم٬منم میمیرم


موضوع : <-TagName->
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, 20:52 |- رویای خیس -|

                                                                        سلام

 

 

 نظرات قسمت قبل به 30 نرسید

ولی از اون جایی که من مهربون هستم.میگم نظرات قسمت اول و دوم باهم رو به 30 برسونید تا قسمت سوم رو بنویسم


ممنون دوکسای خوشملم


منتظر نظرات خوشملتون هستم


بپرید ادامه مطلب


موضوع : <-TagName->
ادامه مطلب
دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:قسمت دوم رویای بیداری, 16:40 |- رویای خیس -|

                                                                

سلام

 

بچه ها اگه قسمت بعد  داستانمو میخوایین باید نظرات پست داستان بالای 30 تا بشهههههه


تلاشتو نو بکنید تا بالای 30 تا بشه


ممنون


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, 21:9 |- رویای خیس -|

                                                                       سلام

 

                                                            خوبین؟خوشین؟به قول مهشید رو به رشتید؟؟

 

بچه ها امروز قسمت اول داستانم رو میزارم

داستانم جوری که بقیه میگن ....خیلی قشنگ و هیجانی هست و مطمعنم که خوشتون میاد

ازتون یه خواهشی دارم

نظر یادتون نره

داستان دیگه رمز نداره راحت باشین....فقط تورو خدا نظر یادتون نره

من واسه داستانم خیلی زحمت میکشم پس شما هم نامردی نکنین دیگه و داستانمو بخونین و نظر بدین

 

                                                                      

 

راستی به طرفدار های اردلان طعمه بگم که این داستان موضوعش اردلان جون هست.مثل داستان 

وب انا و مهشید و طاهره و تارا و ساقر و مهسا و ....

 

                                         

                                                 بدوین بخونین


موضوع : <-TagName->
ادامه مطلب
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:قسمت اول داستان رویای بیداری, 20:2 |- رویای خیس -|

 رای تو

برای تو مینویسم

 

                 برای توکه نیستی

                             حتی در لحضه هایم  حضور نداری

                                          فقط در ذهنم آرام آرام پرسه میزنی!!!!!!!!
      

 
چقدر سخته تو با بغض بنویسی و اون با خنده بخونه


                                    


موضوع : <-TagName->
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, 14:15 |- رویای خیس -|

 

وقتی که تو دیگه خودت نیستی

وقتی منتظر یه نفر دیگه هستی

وقتی عشقمو باور نداری

وقتی دنبال بهونه واسه رفتنی

با سبد سبد دلتنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــی چه کنم؟

انگار که دیگر نیستی

نام رنگ می بازد

دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ...

نامم رنگ می بازد

دیگر نمی خواهم کسی صدایم بزند...

===========================================================
 

موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:49 |- رویای خیس -|

 تنها سوال من

پرسیدند دوستش داری؟ 

گفتم:دنیای من است 

گفتند: دوستت دارد؟ 

گفتم: تنها سوال من است..؟!



موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:46 |- رویای خیس -|

 دل شکسته

هميشه


پشت جمله ی :


” عیبی نداره مهم نیست “


"بی خیال"


يك دل شكسته خوابيده….!


:::شك نكن:::

===========================================

خدايا انگشتتو از روي دكمه

اسپیس بردار......


.


.

.

.

.

.

.

اين همه فاصله بس نيست؟؟؟؟

 

 
============================================================


 

 

ببار باران 
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم 

ببار باران 
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد 
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد 

ببار باران 
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن 
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد 

ببار باران 
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش 

ببار باران 
درخت و برگ خوابیدن 
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن 

ببار باران
جماعت عشق را کشتن 
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن 
ولی باران ، تو با من بی وفایی 
توهم تا خانه ی همسایه می باری 
و تا من 
میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران 
ببار باران.......که تنهایم

===================================
 
امید وارم از این پست ها هم لذت کافی رو برده باشین...فقط لطفا نظر یادتون نره

 


موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:41 |- رویای خیس -|

 خیال

 

گآهـــے خیآلـ میکـُنَم 


روی دَستــِ خُدا مآنده اَم . .

خَسته اش کرَده اَم

خودَش هَم نمـــے دانـَد

بآ مَن چه کُند . . . !

 


موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:38 |- رویای خیس -|

 تو بگو بهار قشنگه من میشم بهار تو

تو بگو بمون،منم نمیرم از کنار تو

تو بگو منو نمیخوای دیگه خسته کردمت

گرچه سخته اما من دور میشم از دیار تو

تو بگو سرده هوا منم میشم خورشید تو

تو بگو که ناامیدی من میشم امید تو

تو بگو دلم گرفته از همه دورنگیها

مشکی میشم مظهر یه رنگی میشم واسه تو

تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون

به خدا میگم که گریه کنه برای تو

اگه غمگین بشی از دستم ناراحت بشی

میمیرم که تا ابد پاک بشم از خیال تو

کاش تموم نمیشد این روزا و این خاطره ها

تو میموندی واسه من،منم میموندم واسه تو

 

 


موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:29 |- رویای خیس -|

 از پشت پنجره خاطره ها و لابه لای شاخه های پر برگ درختان اندیشه ام

 هنوز هم گاهی تو را میبینم

نگاهت میکنم ،نگاهم را نمیبینی

صدایت میکنم ،صدایم را نمیشنوی

گریه میکنم، تو اشکم را نمیبینی

و در ایـن هـنــگــــــام

تو را با تمام وجود فریاد میزنم و پژواک نامت در ذهنم طنین می اندازد.


موضوع : <-TagName->
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, 18:28 |- رویای خیس -|

 

اون رفت خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردم

یادم می یاد یه روز بهم گفت بدون من می میره

اما حالا...

کو؟ کجاست؟

کو اونی که می گفت بدون من می میره؟

می دونی چیه؟

دلم واسه خودم خیلی می سوزه وقتی یادم می یاد چه جوری حاضر بودم

زندگیموبهش بدم.

حتی قطره های اشکمو ندید

همون اشکایی که هر موقع از چشمام جاری می شد می گفت:وقتی گریه می

کنی و این اشکا روگونه هات می لغزه انگار آسمون رو سرم خراب می شه اما

چه آسون از کنار قطره قطره ی اشکام

گذشت و هیچ اعتنایی نکرد.

منم همه ی اشکامو تو یه تنگ بلور جمع کردم یه گل شقایقم پر پر کردم و ریختم

روش آخه می گن اینجوری مسافرت خیلی زودتر بر می گرده . شاید این جوری

باشه گرچه تا حالا این اتفاق نیفتاده.

ولی حیفه اشکام آخه خودم اونو تو اشکام دیدم و می دونم اگه از چشمام بیفته

دیگه نمی بینمش.

پس اشکامو پیش خودم نگه می دارم تا اگه شاید یه روزی برگشت اون تنگ

بلورو نشونش بدم و بگم:

بی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکا رو واسه تو ریختم

واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن حتی یه قطرشو نداشتی

موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, 20:29 |- رویای خیس -|

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشقپسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکربرازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت ووقتی لبخند می زد، چشمانشبه باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی ازدانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبختعروس و دامادچشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.



ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حالورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمامپس اندازشدر آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخرلبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای مننگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, 20:22 |- رویای خیس -|

  1.  
    نیستی و باز خودمو بی تو تصور می کنم
    جای خالی تو رو با گریه هام پر می کن
    ================
    بی آنکه بخواهم تمام شدی

    همان طور که بی آنکه بخواهم

    تمامِ من شده بودی ...!
    ================
     
    1. زندگی به من اموخت چگونه اشک بریزم...
      اما اشک به من نیاموخت چگونه زندگی کنم...
      =================
      1. اکنون در نیمه راه زندگی ..

        موندم طول زندگی را دریابم یا عرضشو؟؟
        ===================
        1.  
          بعضیا هستن که تصادفی وارد زندگی آدم میشن..!!
          تکلیف آینده ات باهاشون روشن نیست...
          ولی نفســـــــت به نفســــــــشون بنده...
          =================
          1. من ...
            جام چشمــــــــــهایت را
            با عشـــــق،
            یک جا سر کشیدم
            و تــــــو چه بی هــــــــوا...
            تمام هستی ام شدی....!
            ... رفتی امــــا ....
            رفتی و
            جام جــــــــانت را
            به کامش ریختی .......
            او شد مستِ تمام تو و
            من هنــــــوز ......
            در مستیِ نیمه پریده ای ؛
            خمار زندگی ام .....!
            ======================
            سیزده بدر خوش گذشت؟؟؟؟
            به من که خوش نگذشت 
            ایشاالله سال خوبی داشته باشین
             
       
    1.  

 


موضوع : <-TagName->
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, 23:4 |- رویای خیس -|

                                              سلام

من تصمیم دارم داستان بنویسم....

ولی نه الان

زمانی که بازدید وبلاگم زیاد بشه

خوانندگان خاموش{کسانی که فقط مطالب وب رو میخونن و نظر نمیزارن}

از شما خواهش میکنم نظراتون رو بزارید و بگین ایا دوست دارین داستان بنویسم یا نه

یه داستان عاشقانه بسیار زیبا....

منتظر نظراتتون هستم....

لطفا کمکم کنید تا وبم بازدید داشته باشه و وبم رو لینک کنید...

ممنون


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:49 |- رویای خیس -|

                              سلام

خوب یه خورده از فضای عاشقی و....میایم بیرون

چون یک سری از دوستان انتقاد کرده بودن که وبلاگم خیلی غمگینه

اما خوب به نظر خودم خوبه....عاشقا رو اروم میکنه

حالا میخوام برم سراغ خواننده های مورد علاقم

اردلان طعمه.امیر تتلو .یاس.ارمین 2afm

اهنگ کسی خوابش نمیاد اردلان طعمه رو که برای دانلود گذاشتم.امید وارم خوشتون اومده باشه

امیر تتلو جلن هم که دیشب توی شبکه pmcمصاحبه داشت...خیلی باحال بود...من که کلی خندیدم...دیونه رفته بود

باشگاه ازادی بین این همه ادم

ارمین جان هم توی مصاحبه بود...از ارمین سوال کرد که به نظر میاد خیلی دعوایی باشی ارمین هم گفت...نه به خدا

بر عکس من خیلی بچه ی ارومی هستم

یاس هم که اهنگ جدیدش فریاس غوغا کرد...به نظرم عالیه

ولی من کلا بین این خواننده ها بیشتر از اردلان طعمه خوشم میاد

و یه خبر مهم از اردلان جان اینه که....

.

.

.

اون به زودی واسه همیشه به ایران برمیگرده

هورااااا

خب دیگه تمومید.فعلا

 

 


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:29 |- رویای خیس -|

بی حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی ،
خـط ِ اشکی
میسـوزانـد صـورتـم را !!

alirezap1712.lxb.ir

=========

میگوینــد: بــاران کــه میزنــد ,
بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود
امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود

=========

ر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است
تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است

================

امشب دلم هوای آن کافه را کرده
که چایش از مهر تو
و قندش محبت تو باشد
و تنها مشتری کافه من باشم

=========

بــه صورتــم دســت نــزن !

می ترســم بیــفتد نــقاب خندانــی کــه بــر چــهره دارم !

و بــعد سیــل اشکهایــم تــو را بــا خــود ببــرد ،

و بــاز مــن بمانــم و ،

تنهایــــــی .. .

==================

اشک هایم را به نخ می کشم

و تسبیحی می سازم هزار دانه

تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم

==============

تنهایی من از اونجایی شروع شد
که ، میان این همه ” بود
منتظر یکی بودم که "نبود...."

=============

دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد

========

 


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:23 |- رویای خیس -|

 

گاهـي فـقـط بايــد

لبـخـنـد بـزنــي

و

رد شـــوي

بگـذار فـکـر کنـنـد

نـفـــهــميــــدي

 


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:22 |- رویای خیس -|

دیگر تنها نیستم

مدتی ست با تو در خودم

زندگی می کنم


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:21 |- رویای خیس -|

خــدایــا


درسته گـنـاه دارم،


ولـی گناه دارم

همه میگویند او رفته است زندگیت را بکن
ولی
کسی درک نکرد او خود زندگیم بود

دوســــتت دارم ؛
هدیه ایست که هر قلبی ،
فــــهم گرفتنش را ندارد ...
قیمتی دارد که هر کسی ،
تــــوان پرداختش را ندارد ...
جمله ی کوتاهیست که هر کسی ،
لــــیاقت شنیدنش را ندارد

عمری دردهایم را فریاد زدم و نشنیدی

میکنم

شاید این بار را باور کنی

دنیا پر از تباهی است؛

نه به خاطر وجود آدم های بد؛

بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب

 

اگر می شد کف دست هرکسی یه جمله بنویسین که هیچوقت پاک نشه .کف دست چه کسی وچی می نوشتین ؟؟

موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, 10:18 |- رویای خیس -|

 


موضوع : <-TagName->
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:اخر عشق, 10:9 |- رویای خیس -|

            کیفیت  ۷۲۰ 

                                        اردلان طعمه - موزیک ویدئو

                                                     کیفیت خوب

                                        اردلان طعمه - موزیک ویدئو

                                                   کیفیت متوسط

                                        اردلان طعمه - موزیک ویدئو

                                          برای پخش در تلفن همراه

                                        اردلان طعمه - موزیک ویدئو

 

این هم از لینک دانلود موزیک ویدعو جدید اردلان طعمه

دانلود کنید و لذت ببرید

خیلی قشنگه

امید وارم لذت ببرید فقط نظر فراموش نشه


موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 14:46 |- رویای خیس -|

 

 

هر لحظه عاشق بودن سخته

هر لحظه یاد چشمات افتادن سخته

هر لحظه سوختن و ساختن سخته

هر لحظه بی تو بودن سخته

هر لحظه به یادت بودن سخته

هر لحظه عشقتو خوندن سخته

هر لحظه عکست رو بوسیدن سخته

هر لحظه تصور آغوشت سخته

اما من این سختی رو خیلی دوست دارم

http://www.novinupload.com/do.php?img=12573چون تو رو نداشتن خیلی سخت تره....

 

موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 14:44 |- رویای خیس -|

 عشق یعنی راه رفتن زیر باران

 عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

 عشق یعنی بوسه ها در طول سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

 عشق یعنی چشم را به در دوختن

 عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستان من دستان تو

عشق یعنی .... دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

 عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباض و انبساط

عشق یعنی زندگیم وصل به توست

 عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشق من زیبای من

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم


موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 14:41 |- رویای خیس -|

 

کاش می شد درزمان عاشقی


عشق را درهرکجا فریاد زد


کاش می شد درشمارلحظه ها


عشق بی قید و قفس را یاد کرد


در حضورگرم و پرشوردو دست


لذت باهم شدن را یاد کرد


کاش می شد درکناریکدگر


ازحصاراین مکان آزاد شد


درکنارجاده های بی کسی


لحظه ها را یک به یک احساس کرد


کاش می شد دردل مرداب غم


شادی یک دل شدن را داد زد


بردرو دیوارهای قلبمان


عکس عشقی جاودان را قاب کرد

http://asheghi24.blogfa.com

 

موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 14:38 |- رویای خیس -|

 مرا به تختم ببندید و تنهایم بگذارید

 

هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید....

من دارم اورا ترک می کنم..!!!

کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی

 

پس چرا آرزو کنم؟

خدا گفت : شاید نوشته باشم 

هرچه آرزو کند....

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

خدایا

 

ببخش از اینکه این همه به ما توجه داری

با وجود اینکه از ما بی نیازی

وما این همه به تو بی توجهیم

در حالی که همه وجودمان نیاز است


موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 14:28 |- رویای خیس -|

 خیلی دیر....

"عزیزم"...

"گلم"...

"عشقم"...

تکیه کلامش بود....

 



خدا را دوست بدار...

حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی....



حواسم را هر کجا پرت می کنم باز کنار تو می افتد....



در نانوایی هم صف " یک دانه " ای ها جداست... از جذام هم بدتر است "تنهایی"...



bipfa_1349624929232673_large.jpg - تو زندگی به هیچ کس اعتماد نکن، آیینه با همه یه رنگیش دست چپ و راستو به تو اشتباه نشون می ده!!

تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....



 

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...

دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....

چون به قلب همدیگه زخم زدن...

نمی تونن دشمن همدیگه باشن...

چون زمانی عاشق بودن...

تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....



مگر چندبار به دنیا آمده ایم...

که اینهمه می میریم؟؟؟؟؟؟



ڪًـالـ ــرے لـِـيــ ــבے

دلم یک دنیا تنهایی می خواهد 

با یک عالمه تو

وتمام گوشه کنارهای آغوشت...



دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم پس کبریتهایت کو؟

پوزخندی زد...

گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...

..............

گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم

دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..

گفت : کبریتهایم را نخریدند

سالهاست تن می فروشم......



آدمی که منتظر است 

هیچ نشانه ای ندارد

هیچ نشانه خاصی!!!

فقط با هر صدایی بر می گردد....



کاش می فهمیدی...

قهر می کنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی

بمان...

نه اینکه شانه بالا بیندازی

وآرام بگویی

هر طور راحتی...........



عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

خسته ام از...تو نوشتن...

کمی از "خودم" می نویسم

این منم که 

دوستت دارم



bipfa_Picture1j78sx.png - بخدا به خاطره خودته ... باور کن به خاطر خودته ... میخوام نباشم تا مجبور نشی تحملم کنی ... نمیام سمتت ک ب کارت برسی ... مجبور نشی تلفونو قطع کنی... بعدم منو مقصر...

یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!

مثل آتش زیر خاکستر می ماند...

حساب از دستم در رفته...

چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم....؟؟



یکم بیشتر هوای اینایی که مارو می خندونن داشته باشیم

اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن



می دونی چی بیشتر از همه آدم و داغون می کنه؟!

اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی...

آخرش برگرده بگه 

مگه من ازت خواستم.....



khodahafez%20%5BAloneBoy.com%5D%20khodahafez خداحافظ خداحافظ

همه رابطه ها با جمله " تو با بقیه فرق داری " شروع می شه...

وبه جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم می شه....



+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان 1391ساعت 11:58  توسط رها |  87 نظر
 

موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 13:13 |- رویای خیس -|

زندگی عشق است افسانه نیست

ان که عشق را افرید دیوانه نیست

عشق ان نیست که کنارش باشی

عشق ان است که به یادش باشی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

شاید میان این همه نامردی

 

باید شیطان را ستود

که دروغ نگفت

جهنم را به جان خرید اما

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...

تو چه میدانی ...

 

از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

تو چه می دانی...



موضوع : <-TagName->
پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, 12:49 |- رویای خیس -|

قالب های سجاد تولز